8:8 دقیقه پاییز (پارمیس)
داستانهای فارسی - قرن 14
دختری جوان از خانه فرار میکند. در پارک با دختری به نام «دلآرام» آشنا میشود و دعوت او را به خانهاش میپذیرد. در مسیر، آنها که برای رفتن به ملاصدرا کرایه کافی ندارند با پیشنهاد پسری جوان سوار ماشین او میشوند. پسر با ترفندهای مختلف سعی میکند تا توجه دختر را که به نظر دانشجو میآید به خود جلب کند، وقتی در خیابان شیخ بهایی از اتومبیل پسر جوان پیاده میشوند او پیشنهاد میکند که شهریه دانشگاه دختر را بپردازد که دلآرام... .