کاش میشد به جمعهها تافت زد
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر داستانی فارسی است که با قلمی با چاشنی طنز و بازی با کلمات نوشته شده است. این داستان قصه استاد دانشگاهی را روایت میکند که با همسر و دخترش زندگی میکند. او به درونیات خود زیاد سر میزند و با خاطرات و وقایع حال درگیری روحی دارد. او دوست دارد بهترین چیزهایی که در زندگی یاد گرفته، مثل اهمیت خانواده، عشق بین والدین و صداقت و سختکوشی را به دخترش یاد بدهد. برای همین، یک شب وقتی همسر و دخترش میخوابند، شروع به نوشتن میکند؛ او میخواهد نصیحتهایش را بنویسد چون میترسد در آینده در اثر تأثیر تکنولوژی مردم فرصت کافی برای حرف زدن با هم را نداشته باشند.