تغییر سرنوشت
داستانهای فارسی - قرن 14
«رؤیا»، دختر نوجوانی است که قصد دارد از طرف مدرسه به اردوی کوهنوردی برود، اما روز اردو خواب میماند و نمیتواند به اردو برود. آن روز به پیشنهاد پدرش به مغازه جدیدشان میرود و در آنجا در اولین نگاه عاشق پسری به نام «فرشاد» میشود که مغازه بدلیجاتفروشی دارد. مدتی از این آشنایی میگذرد و فرشاد تصمیم میگیرد که با او ازدواج کند و... .