خندههای آفتاب
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، مشتمل بر چند داستان فارسی با عنوانهای «آقابزرگ»، «مترو»، «سنگ ناتراشیده»، «جزا»، «خندههای آفتاب»، «مهجور»، «جزر؛ مد؛ جزر...»، «چرخدنده» هستند که با زبانی ساده و روان نگاشته شدهاند. در داستان «مترو» میخوانیم: «دیوارها آنقدر سریع رد میشدند که هیچ چشمی نمیتوانست تشخیص دهد اینکه دارد رد میشود، دیوار است یا تابلو یا آدم یا چیز دیگر. سرگیجه بود و شتاب و پسرک دیوانه این سرگیجگی. از صبح تا آن ساعت که حدود چهار بعدازظهر بود ده بار بیشتر سوار مترو شده بود».