لذت تلخ
«سام» و «عماد»، مقابل دبیرستان دخترانه ایستاده و منتظر آمدن کتی، دوست عماد، بودند که سام متوجة دختر زیبایی شد. عماد گفت که او «دریا»، از دخترهای نجیب محلة آنهاست که با هیچ پسری دوست نمیشود. آن دو در این که دریا با سام دوست میشود یا نه، شرط بستند. کتی، که پدر و مادرش به شهرستان رفته بودند، در خانة خود مهمانی گرفت و سام نیز با دختری به نام «شعله» به آنجا رفت. آنها در مهمانی به خوشگذرانی و بوالهوسی پرداختند و شعله که بعد از آن شب راهی برای بازگشت به خانه نداشت با سام درگیر شد و از او خواست که با او ازدواج کند. اما سام که هرگز در فکر ازدواج نبود، او را به حال خود رها کرد و سعی در به دست آوردن دریا داشت. عماد هم هرگز در فکر ازدواج با دختری مثل کتی نبود. آنها با خوشگذرانیها وهوسبازی سرنوشت تلخی را برای زندگی خویش رقم زدند.