در دایره قسمت
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با بیانی شیوا و جزئیات لازم نگاشته شده است. این داستان، حکایت دو دختر است در خانوادهای که پدر به فردی بدهکار است و به ناگزیر دختر کوچکتر با مرد طلبکار ازدواج میکند. نویسنده با پرداخت مناسبِ شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین بابیان دقیق جزئیات صحنهها، خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه میسازد. در داستان میخوانیم: «همة ما سرسپرده و اسیر بیچونوچرای بازیهای تقدیریم و مثل جوجه کلاغی که دهانش باز است، برای بلعیدن سهم غذایی که از دهان مادرش میرسد».