حسنی و شب و روز
«حسنی» پسر کنجکاوی بود و به تازگی تنها به یک موضوع فکر میکرد؛ این که خورشید همهجا را روشن میکرد و شب با رفتن آن و آمدن ماه همهجا تاریک میشد. او علاقه داشت که از چگونگی وقوع این اتفاقها آگاه شود. حسنی تصمیم گرفت سوالاتش را از پدر بپرسد. پدر به حسنی توضیح داد که همة موجودات، روی زمین ـ که شبیه به یک توپ است ـ قرار دارند و با چرخیدن زمین به دور خود از چپ به راست و نیز به دور خورشید شب و روز و ماه و سال به وجود میآیند. پدر گفت وقتی نصف زمین رو به خورشید است نصف دیگرش تاریک است؛ طرف روشن، روز و طرف تاریک، شب است. پس از آن حسنی و پدرش تصمیم گرفتند برای نعمتهایی که خداوند به آنها عطا کرده بود او را شکر کنند. کودکان در این کتاب با چگونگی گردش زمین و به وجود آمدن شب و روز و ماه و سال آشنا میشوند.