میوانانی ناوهخت
پیرزن مهربانی، به همراه همسر و دو فرزندش در خانهای زندگی میکنند. روزی او چادرش را سر میکند و از خانه بیرون میرود که برای فرزندانش غذا تهیه کند که باران شروع به باریدن میکند. باران با شدت میبارد و پیرزن با خستگی تمام به خانه میرسد؛ در حالی که کاملا خیس شده است و از شدت سرما میلرزد. او بعد از گرم کردن خود و خوردن شام قصد دارد استراحت کند که ناگهان صدای در بلند میشود؛ گنجشکی که سرتا پا خیس شده است اجازۀ ورود میخواهد. پیرزن او را به داخل خانه راهنمایی و جای گرمی برای او مهیا میکند. چندی نمیگذرد که به ترتیب،کلاغ، گربه، روباه و گاو... زنگ خانه را به صدا درمیآورند تا از باران در امان بمانند. پیرزن همگی آنها را به داخل دعوت و از آنها پذیرایی میکند. حیوانات، هریک برای جبران کار پیرزن شروع به انجام کاری میکنند. مثلا روباه خانه را جارو میکند و کلاغ و گنجشک برای گرم کردن خانه چوب جمعآوری میکنند. به این بهانه آنها سالهای سال در کنار یکدیگر به خوشی زندگی میکنند. داستان مذکور به زبان کردی و در قالب شعر در کتاب حاضر به چاپ رسیده است.