دستهایش خونی، چشمهایش گریان (مجموعهی داستانهای کوتاه کوتاه انقلاب)
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، مجموعه داستانهایی کوتاه کوتاه با موضوع انقلاب است. عنوان بعضی از داستانها عبارتند از: «خمینی فروش»؛ «مجسمة هیز»؛ «سایه خدا»؛ «گفت: هیچ برو»؛ «پرتقال خونی»؛ «تظاهرات»؛ «لعنتیها»؛ «جاروکش انقلاب»؛ «سیاسی»؛ «زندانی»؛ «شاعر دربار» و «مسافر». در داستان «مجسمة هیز» آمده است: وقتی مجسمة شاه را از بالا به پایین پرت کردند، هر کس سنگ، چوب، کلوخ و ... به سر مجسمه میریخت و هر کس دشنامی به آن میداد. در این هنگام پیرزنی با نوک عصایش به چشمهای مجسمه ضربه وارد کرد. او صاحب خانة رو به روی مجسمه بود. پیرزن برای این به چشم مجسمه ضربه زد که به مدت ده سال چشمهای مجسمه به پنجرة خانة او زل زده بود.