شبح اسلحه: داستان بلند
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر دربردارنده داستانی فارسی است. در این داستان ماجرای مردی روایت شده که در انتظار اجرای حکم اعدام به سر میبرد. نویسنده با پرداخت مناسب شخصیتها و بیان جزئیات لازم مخاطب را تا پایان داستان همراه میکند. در بخشی از داستان میخوانیم:«27 سال است آرزو دارم لمست کنم. 27 سال است میخواهم صدایت را که از قوس نقرهای غبغب و چاله گلویت خارج میشود بشنوم. خال درشت گردنت را ببوسم. نه! داغی روحت را حس کنم. اما فردا قرار است اعدام شوم. آرزوی 27 ساله تمام میشود. با طلوع آفتاب میروم سینه آسمان. شاید آفتاب هم اعدامیای است که هر روز به جرم خودسوزی میرود بالای دار و غروبها میآورندش پایین ... .»