پسر کوچولوی دریایی
روزی که مرد دریایی به خانه آمد، همسرش به او خبر داد که صاحب یک پسر کوچولو شدهاند. مرد دریا با خوشحالی به سراغ نوزاد رفت. خانهی آنها از ساقههای نی درست شده و درست در کف برکه و زیر آسیاب آبی بود. آنها به جای پوشاندن دیوارهای خانه با گچ و رنگ، از گل ولای برکه استفاده کرده بودند، زیرا خانهی آنها خانهی آدمکوچولوهای دریایی بود. فردای آن روز آنها همهی آشنایان را دعوت کردند و جشن گرفتند و پسرشان را به همه نشان دادند. پسر کوچولوی دریایی همزمان با بزرگ شدنش ماجراهای بسیاری را به دنبال آورد. او سرانجام برای کامل شدن به همراه پدر و مادرش به خواب زمستانی فرو رفت تا در بهار آینده با تابش خورشید تابان از خواب زمستانی بیدار شود.