صدای بی صدا
«تینا» بعد از مصرف اضافه قرصهای اکس در یک مهمانی، راهی بیمارستان میشود. در بیمارستان خانم «دکتر حسنی» تصمیم میگیرد به او کمک کند. اما تینا بعد از مرخص شدن از بیمارستان به خانة دوستان قبلی خود بازمیگردد و در آنجا دوباره شروع به مصرف کراک میکند تا این که بعد از شنیدن پیشنهاد نامشروع از سوی یک مرد، آن خانه را ترک میکند. او بعد از پرسه زدن در خیابانها، دوباره با دکتر حسنی تماس میگیرد و از او تقاضای کمک میکند، و ماجرای زندگیاش را برای دکتر شرح میدهد. دکتر بعد از شنیدن ماجرا تصمیم میگیرد به او کمک کند و زندگی تازهای برای تینا آغاز میشود.