ایستگاه یازده
داستانهای کانادایی - قرن 20م.
نمایشی روی صحنه تئاتر در حال اجراست. «آرتور» به هنگام بازی روی سِن از حال میرود. پرده میافتد و «جیوان» همبازیش تلاش میکند تا او را احیا کند که به یکباره از میان تماشاگران کسی وارد صحنه میشود و خود را دکتر قلب معرفی میکند. او مشغول مداوای آرتور میشود که جیوان چشمش به دختربچهای به نام «کیستن» میافتد. کیستن مضطرب به آرتور نگاه میکند. جیوان او را از صحنه دور میکند اما پس از چند دقیقه متوجه میشود که آرتور مرده است و ... .