طلوع عدالت
«طلوع عدالت» با اقتباس از یکی از رخدادهای قبل از انقلاب به رشتة تحریر درآمده است؛ داستان از این قرار است که «سید حیدر» چندین بار «کربلایی حسن» را در حضور مردم ده به قتل تهدید کرده بود تا این که مردم ده در شبی با صدای زن کربلایی حسن که فریاد میزد «کمک کنید کربلایی حسن را کشتند» از خواب پریدند، در حالی که تمام دلایل، قراین، اشارات و مخصوصا کفشهای سید حیدر در محل قتل گواه این بود که سید حیدر قاتل است. سید حیدر دستگیر و روانه زندان شد اما قتل را انکار کرد. آیا سید حیدر به چوبة دار آویخته میشود یا این که قاتل کس دیگری است؟