شکارچی نادان و پرنده دانا
این داستان مصور و رنگی، ماجرای یک شکارچی است که پرنده کوچکی را صید میکند، اما پرنده به او میگوید چنانچه او را رها سازد و سه پند ارزنده به او خواهد آموخت .شکارچی میپذیرد و پس از شنیدن پند اول، او را آزاد میکند، اما چون پند دوم را میشنود از آزاد کردن پرنده پشیمان میشود و چون به قول خودش مبنی بر انجام پندها عمل نمیکند، پرنده کوچک از گفتن پند سوم خودداری میکند .پند اول پرنده این بود که((هیچ وقت برای چیزی که از دست میرود نباید غمگین شد)) و پند دوم از این قرار بود که هر حرفی را که انسان میشنود، تا زمانی که درباره آن خوب فکرنکرده و مطمئن نشده است نباید باور کند .