آن روز که گم شدم
بعد از تولد سه پسر در خانواده، دختری متولد میشود که برای برادران و پدر و مادرش بسیار دوستداشتنی است. آنها در منطقهای در شرق تهران زندگی میکردند. پدر برای انجام کار به مسافرت میرفت و مادر، روزها پس از فرستادن پسرها به مدرسه سخت مشغول کارهای خانه میشد. دختر کوچک حدودا 2 یا 3 ساله بود که در یک روز بهاری از غفلت مادر استفاده میکند و از در خانه، که احتمالا توسط برادرانش بازمانده، به کوچه رفته و کمی بعد توسط زنی کولی دزدیده میشود. مادر مدتی بعد متوجه غیبت دختر شده و پس از نیافتن او بسیار بیتاب میشود. همسایهها و برادران دختر به جستوجوی او میپردازند، اما او را نمییابند. تا این که سرانجام هنگام غروب یکی از مردان همسایه به جستوجو میپردازد و دختر را در محلۀ کولیها مییابد و پس از پرداخت مقداری پول او را به خانه و آغوش مادرش بازمیگرداند. نویسنده در این کتاب به بیان خاطرۀ خود در زمان کودکی میپردازد.