مدیوم
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
مدیوم داستان مرد جوانی است که بیشتر وقت خود را، چون پلی در جاده صرف کمک به مردم میکند. داستان از آنجا شروع میشود که جرالد سوار بر ماشینش خاطرات گذشته را مرور میکند. چند سال پیش او شبی را در هتلی در فرانسه گذرانده بود و به طور اتفاقی با مردی به نام زاون آشنا شده بود. زاون قصة دختری را تعریف کرد که برادرش بر اثر تصادف میمیرد و پس از مرگ با خواهرش، جینی، ارتباط برقرار میکند تا کارهای نیمهتمامش را به انجام رساند. در واقع جینی، مدیوم یا پل ارتباطی او با جهان واقع بود. به کمک راهنماییهای او عاملان مرگش دستگیر شدند و مشکلات مالی جینی حل شد. زاون بعد از این که قصه را مفصل تعریف کرد کلید صندوق اماناتی را به جرالد داد که متعلق به جینی بود. پس از این ملاقات، ماشینی در جاده توجه جرالد را به خود جلب کرد که سه زن سوارش بودند. آنها پس از آشنا شدن با هم به ویلای زن رفتند. جرالد چند روز را آنجا سپری کرد. نازی یکی از این سه زن بود که با دیدن جرالد شور زندگی را مجددا یافته بود. او به جرالد پیشنهاد ازدواج کرد، ولی بیمار بود و چندروز آخر عمرش را کنار جرالد با خوشی گذراند. جرالد همچنان که به زندگی ادامه میدهد با افرادی آشنا میشود و به طریقی به آنها کمک میکند تا به جایی که میخواهند برسند. در پایان داستان یعنی جایی که جرالد سوار بر ماشین در خاطراتش سیر میکند، نازی از جرالد میخواهد به زندگی خودش بیندیشد، چرا که مدیوم بودن کار سادهای نیست و برای این کار باید پایههای استواری داشته باشد و به او یادآوری میکند که به سراغ کلیدی برود که زاون به او داده بود.