قلب عاشق
داستانهای فارسی - قرن 14
«بهاره» و «ماهرخ» دوستان بسیار صمیمی اما از دو ایل و تبار متفاوت هستند. بهاره دختر دردانة یک خانوادة متوسط اما صمیمی و خونگرم است و به همراه پدر و مادر و برادرش، حمید، زندگی میکند. اما ماهرخ فرزند یک خانوادة بسیار اصیل و ثروتمند قاجاری است و هیچگاه محبت پدری را تجربه نکرده است. حمید برادر بهاره، که به زودی فارغالتحصیل میشود، در اولین ملاقات با ماهرخ به او دل میبازد و ماهرخ نیز که صفا و صمیمیت خانوادة بهاره را میبیند به حمید علاقهمند میشود. سرانجام حمید به همراه خانوادهاش به خواستگاری ماهرخ میرود، اما آقای افشار، پدر ماهرخ، یکی از شروط ازدواج با ماهرخ را اصل و نسب خانوادة خواستگار قرار داده است. حمید در همان برخورد اول متوجة عقبافتادگی افکار پوسیدة آقای افشار میشود و تصمیم میگیرد که برای به دست آوردن ماهرخ تمام سعی خویش را به کار بندد. اتفاقاتی که پس از این در انتظار ماهرخ و حمید است، ادامة داستان را شکل میدهد.