سرنوشت
این داستان روایت دختری جوان و روستایی است که در کنار پدر و نامادریاش زندگی سختی را میگذراند. او در روزی برفی و سرد از خانه بیرون میرود؛ اما در نیمه راه از شدت سرما بیهوش میشود. تا این که مهندسی او را پیدا کرده با خود به تهران میبرد. آقای مهندس که سال قبل دختر جوانش را از دست داده او را به فرزندی میپذیرد و دختر جوان وجود خانوادهاش را کتمان میکند و.....