فرشته و اهریمن
این داستان، حکایت عشق و دلبستگی استادی به نام «فرهاد» به شاگرد زیبارویش، «مهرا» است. بعد از ابراز علاقة فرهاد به مهرا و درخواست ازدواج از او، مهرا با او مخالفت میکند و از او روی برمیگرداند، اما زن بیوة نازیبایی را به او معرفی میکند و به او قول میدهد که رفت و آمدهایی را که قبلا با هم داشتند حفظ کند: فرهاد بعد از دیدن ظاهر «اشرف»، از این آشنایی دلخور میشود ولی او را از خود نمیراند. بر اثر حوادثی که رخ میدهد، فرهاد به ماهیت هر دو دختر پی میبرد و تصمیمات جدیدی میگیرد.