شوالیهی تابستان
داستانهای انگلیسی - قرن 20م.
«هری درسدن» از وقتی دوستدخترش شهر را ترک کرد تا با اشتیاق جدیدش به خون کنار بیاید، بیچاره و بیپول در شیکاگو میگردد. او نمیتواند اجارهاش را بپردازد. از دوستانش دوری میکند. حتی آخرین باری که دوشگرفته یادش نیست. تنها جادوگر حرفهای که اسمش در دفتر تلفن است به مرد درماندهای تبدیل شده؛ و درست زمانی که به نظر میرسد بدتر از این نمیشود، سروکله ملکهی پریان قلمرو زمستان پیدا میشود. برای آزاد کردن هری از بند قرار ماوراالطبیعهای که با نامادری پریاش دارد - و همینطور پایانی برای بدبیاریهایش - پیشنهادی به او میدهد که نمیتواند رد کند. فقط باید بفهمد چه کسی شوالیهی تابستان - دست راست ملکهی تابستان - را کشته و ملکهی زمستان را تبرئه کند. به نظر ساده است؛ اما هری عاقلتر از آن است که درگیر سیاستبازیهای پریان شود. تااینکه میفهمد سرنوشت کل دنیا به حل این مسئله وابسته است و... .