نصیب دل
داستانهای فارسی - قرن 14
خانوادة «نازنین»، بعد از آتشسوزی خانهشان در شیراز، برای کار به تهران نقلمکان میکنند و زندگی سختی را پشتسر میگذارند. پدر و مادر«نگین» و «نیما» خواهر و برادر نازنین مشغول به کار میشوند و چرخ زندگی را میچرخانند. نازنین با فردی به نام «فرنوش» و برادرش «فرشاد» آشنا میشود و صمیمیت و عشقی بین نازنین و فرشاد به وجود میآید. خانوادة نازنین به عنوان مستاجر در خانة «آقای صالحی»، پدر فرشاد، ساکن میشوند. پدر بدون اطلاع خانواده، به طور اقساطی خانهای بزرگ میخرد. آقای صالحی به او تهمت دزدی و سوء استفاده میزند و آنها را از خانة خود بیرون میکند و بدینترتیب کینة دو خانواده سرنوشت نازنین و فرشاد را تحت تاثیر قرار میدهد.