ملودیهای نافرجام
پیلهاش را با هزار زحمت پاره کرد. با دو بال درشت که پر از خالهای سیاه و زرد بود، بیرون آمد؛ شاخکهایش، دو سه تکانی خوردند، دور و برش را نگاه کرد؛ یک اتاق کوچک و خالی با دیوارهای طبله کرده و زمین سیمانی، چشمش به ترک درشت روی سقف هم افتاد و لامپی که دوده زده و آویزان بود. آن تنها پنجرۀ اتاق را هم دید که بسته است و پشتش را هم انگار سیمان اندود کردهاند! چشمهایش را همگذاشت، بالهایش را جمع کرد، آهی کشید و دوباره پیلهاش را بافت، آرام آرام... داستان مذکور تحت عنوان "پروانه" یکی از چندین داستان کوتاه کوتاه (مینیمال) مجموعۀ حاضر است. از دیگر داستانهای کتاب میتوان به نقاش دیوانه؛ رقصندۀ تنها؛ رودخانه؛ یاس؛ شام آخر؛ دخترک؛ التماس؛ قطار؛ و مترسک اشاره کرد.