جیمز و هلوی غولپیکر
داستانهای کودکان (انگلیسی) - قرن 20م.
«جیمز» در حادثهای پدرو مادرش را از دست میدهد و برای ادامه زندگی به خانه دو عمه بداخلاق و بدادای خود فرستاده میشود. آنها جیمز را دوست ندارند و حوصله او را هم ندارند. جیمز روزها را با کسالت در خانه دو عمهاش میگذراند تااینکه یک روز پیرمردی سر راهش قرار میگیرد و کیسهای حاوی چند دانه بزرگ سبزرنگ را به او میدهد. پیرمزد از جیمز میخواهد طبق دستور او دانهها را بخورد تا از بدبختی نجات پیدا کند. اما در طول راه و درست زیر درخت هلوی پیر باغ، جیمز زمین میخورد و دانهها پای درخت میریزند و گم میشوند و چند روز بعد اتفاق عجیبی رخ میدهد. درخت هلوی پیر بارور میشود و یک دانه هلو میدهد. اما این هلو یک هلوی معمولی نیست... .