کبوتر حرم
در این داستان، یک کبوتر مقیم حرم، راوی و قهرمان اصلی است .او روزی حرم را به قصد مسافرت ترک میکند و چیزهایی را که در این سفر میبیند، بازگو میکند :کبوتران پشت بامی که به خوردن چند دانه از دست یک پیرزن قناعت کردهاند، دخترک روستایی که مادرش فوت کرده و با پدرش زندگی میکند و دچار غم کم آبی و خشکسالی هستند، پسربچهای شهری که پدرش در جبهه شهید شده و سرانجام فداکاری جانباز ویلچر سواری که کودک بازیگوشی را از خطر تصادف با ماشین نجات میدهد .