برگهای باران زده
«سوسن» و «ساسان» شیفتة یکدیگر هستند، اما به دلیل سن اندک آنان، خانوادهشان با ازدواج آن دو مخالف هستند. اما سرانجام با تلاشهای ساسان و سوسن، پدر سوسن، که مردی معقول است، با قرار دادن شروطی با ازدواج آنها موافقت میکند. پس از مدتی پدر سوسن بنا به دلایلی از ساسان و مادرش، که زنی مطلقه است، شکایت میکند. در این میان مادر ساسان به سراغ مردی با نام «فردوس» رفته و ماجرا را برایش بازگو میکند. فردوس، که مدیر یک مجله است، پیگیریهای لازم را انجام داده و حقایقی را برای هر دو خانواده روشن میسازد. اما پایان تلخی در انتظار این دو جوان عاشق است. داستان از زبان اولشخص روایت میگردد.