سلیمان بابا سلیمان
شعر کودکان و نوجوانان
پسری به نام "سلیمان" در کرمان زندگی میکرد. او به این خاطر که شبها دیروقت میخوابید، نمیتوانست صبح زود از خواب بیدار شود، بنابراین تا هنگام ظهر میخوابید؛ در حالی که همه بیدار شده و مشغول درس خواندن و کار کردن بودند. او هر روز دیر به مدرسه میرفت و در درسهایش نیز ضعیف بود. تا این که یک روز، سلیمان از یک شانهبهسرخواست که او را راهنمایی کند تا بتواند پسری خوب و قابل تحسین باشد. شانهبهسر به او توصیه کرد که شبها زود بخوابد تا بتواند هنگام سحر از خواب بیدار شود. سلیمان پذیرفت و از آن پس تبدیل به شاگردی وقتشناس شد که صبح زود در کلاس حاضر میشود و به خوبی از عهدهی درسهایش برمیآید. این داستان در قالب شعر به چاپ رسیده است.