نظریه ادبی و نقد عملی
نقد ادبی تنها عیبجویی و خردهگیری از یک اثر نیست بلکه میتواند تایید ارزش آنها نیز باشد. نقدهای ادبی که در آنها انگیزه یا نیت واقعی نویسنده آشکار میشود از مکتب رمانتیسیسم ریشه گرفته است که بر آثار ادبی سدههای نوزده و بیست تسلط داشت. در این کتاب سیر تکاملی نظریات انتقادی معاصر پس از رمانتیکها به تفصیل بررسی میشود. بیشتر نظریههای معاصر، ضد رمانیتک، ضد اومانیستی و ضد تجربهگراییاند. هدف اساسی نگارنده در کتاب معرفی این اشکال افراطی نظریهپردازی و برخی از سرچشمههای آن و نشان دادن تاثیرات حاصل بر روشهای خواندن است. گفتارهای کتاب پرسشهای اساسی دربارهی مقولاتی چون اینهمانی و ذهنیتگرایی، ماهیت بازنمایی و فرایند تاریخ را برمیانگیزد. در کتاب تلاش شده، نشان داده شود که چگونه نظریات معاصر میتوانند تجربهی خواندن اثر را در عمل بسط و بهبود بخشند. نویسنده به انواع نقدهای جدیدی میپردازد که با استیلای نقد سنتی به مبارزه برخاستهاند. به اعتقاد ایشان هیچیک از این مکاتب بینابینی به طور مستقل در شکلگیری دوبارهی عملکرد انتقادی نقشی قاطع نداشتهاند، اما به اتفاق، کانون تمرکز نقد ادبی را به نحو قابل ملاحظهای تغییر دادهاند. از جملهی این نقدهای جدید میتوان به نقد ساختگرا، نقد روانشناختی، نقد نو ـ مارکسیستی، نقد ساختار زدایانه، نقد خوانندهمحور، نقد فمینیستی و... اشاره کرد که فصلهای جداگانهای از کتاب به هریک از آنها اختصاص دارد.