به خاطر وین دیکسی
در داستان حاضر، راوی که برای خرید مواد غذایی به همراه پدرش "کشیش"، به فروشگاه "وین ـ دیکسی" رفته، در حین خرید، سگی زشت و بزرگ را میبیند که حال و روز خوبی ندارد. سگ با دیدن راوی به او لبخند میزند. این اولین باری است که راوی خندهی سگی، را مشاهده میکند، اما در این لحظه، سگ با تکان دادن دم، همهی پرتغالهایی را که برای فروش، چیده شده بودند روی زمین پخش میکند. مدیر فروشگاه با مشاهدهی این وضعیت، دستور میدهد تا به بخش دستگیری سگهای ولگرد، تلفن کنند، اما راوی در این لحظه میگوید: "این سگ مال من است". او که تا آن لحظه، اسمی برای سگ، انتخاب نکرده بود، ناگهان او را به "وین ـ دیکسی" صدا میزند و....