داستان ابر برفی، اسب تیزپای

داستان ابر برفی، اسب تیزپای

پسری با نام «کن» با عمه‌اش «مارتا» و عمویش «ایرا» زندگی می‌کند. روزی او با عمویش به ماهیگیری می‌رود و در آنجا اسبی زیبا با نام «ابر برفی» را می‌بیند و سعی می‌کند که به او نزدیک شود، اما اسب پا به فرار می‌گذارد. در روزهای متوالی چند بار این عمل تکرار می‌شود تا این که یک روز اسب آرام‌آرام به کن نزدیک می‌شود و تا جایی که کن حتی به تیمار او می‌پردازد. کن با این کار نظر اسب را جلب کرده و سوارش می‌شود و بعد از کمی سوارکاری به خانه بازمی‌گردد و ابر برفی نیز دور می‌شود. چند روز بعد کن باز به ماهیگیری می‌رود و بار دیگر بر پشت اسب می‌نشیند. پس از چندی ابر برفی با دیدن عمو ایرا پا به فرار می‌گذارد و کن هم از روی آن بر زمین می‌افتد. عمو ایرا به سراغ کن رفته و از او می‌پرسد که اسب را چگونه یافته است و کن ماجرا را توضیح می‌دهد. پس از آن عمو ایرا گذشته‌ای را از ابر برفی بازگو می‌کند که بسیار جالب است.

قیمت چاپ: 3,000 تومان
نویسنده:

جرالد رافتری

مترجم:

زینب سعیدی

ناشر:

پیوسته

زبان:

فارسی

رده‌بندی دیویی:

823.914

سال چاپ:

1388

نوبت چاپ:

1

تعداد صفحات:

192

قطع کتاب:

پالتویی

نوع جلد:

شومیز

شابک:

9789647091305

محل نشر:

تهران - تهران

نوع کتاب:

ترجمه