چند روز با پدربزرگ
"جین" میخواهد چندروزی به دیدن پدربزرگ و مادربزرگش برود. مادر نگران است که حوصلهی جین به زودی از زندگی آرام و بیسروصدای پدر و مادربزرگ سر برود. شب اول در خانهی پدربزرگ و مادربزرگ اصلا ساکت نیست. جین و پدربزرگ کارتبازی میکنند و آنقدر میخندند که فنجان چای پدربزرگ میریزد. روز بعد جین و پدربزرگ متوجه میشوند دستهای زنبور زیر سقف خانهی آنها لانه کردهاند. بنابراین پدربزرگ به "زنبورگیر" تلفن میکند. کار زنبورگیرها برای جین خیلی جالب به نظر میرسد. روز بعد در غیاب مادربزرگ جین و پدربزرگ درخت بزرگی تهیه کرده و وسط باغچه میکارند. یک روز هم جین و پدربزرگ به خرید میروند و رکورد پدربزرگ را تغییر میدهند. روز آخر پدربزرگ تصمیم میگیرد که کیک بپزد. جین و او، هرچه را به دستشان میرسد داخل مایهی کیک میریزند و وقتی آن را از فر بیرون میآورند، شکل عجیب و خندهداری پیدا کرده است. روزی که جین میخواهد به خانه بازگردد متوجه میشود در چمدانش تعداد زیادی کتاب و اسباببازی با خود آورده بود که اصلا از آنها استفاده نکرده است.