باور آفتاب
داستانهای فارسی - قرن 14
در این کتاب، داستان دختری به نام "ملیکا" بازگو میشود او که دوران تعطیلات خود را در روستا سپری میکند، به عشق پسری به نام "زکریا" که از اهالی همان روستاست، جواب رد میدهد و با پسری به نام "میلاد" ازدواج میکند. اما او که زندگی ناموفقی داشته از همسرش جدا شده و پس از طی ماجراهایی با "زکریا" ـ که او هم با خواهر "میلاد" متارکه کرده ـ ازدواج میکند.