نارین بازی زندگی
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان، زندگی دختری در یک روستا را روایت میکند که به دنبال حادثه تلخ و وحشتناکی که برایش روی میدهد، مجبور به ترک خانه میشود. در بخشی از این رمان میخوانیم: «ایران در حالی که صورت نارین را آرایش میکرد رو به دخترش کرد و گفت: فرزانه دیگه بسه... اینقدر دست به این وسایل نزن داری عصبانیم میکنی! - آخه منم میخوام آرایش کنم. - میخوای حاجی دعوات کنه. - اگه تو آرایشم کنی، میگم مامان اینا رو مالیده، اونوقت حاجی بابا چیزی بهم نمیگه...».