سه گوهر شب چراغ: افسانهای هیجانانگیز و سحرآمیز از هورامان
در این افسانه که برای گروه سنی "ج" نگاشته شده، "آسو"، "آرزو" و "هورام" سه همبازی هستند که در سرزمین باستانی "نارمان" زندگی میکنند. اولین درسی که کودکان این سرزمین از پدر و مادر خود فرامیگیرند، عشق و دوستی با طبیعت است. شبی هورام در خواب میبیند که رود زلال و مهتاب روشن و آفتاب درخشان به سویش میآیند و به او سلام و ادای احترام میکنند و بعد وارد دهانش میشوند. هورام بر اثر این رویا از خوشحالی در پوست خود نمیگنجد و شروع به داد و فریاد زدن میکند. مادر هورام با مشاهدهی این صحنه تصور میکند که پسرش دیوانه شده و او را به باد کتک میگیرد. همچنین پدر هورام از او میخواهد تا خوابش را تعریف کند، اما هورام از این کار، امتناع میکند و به همین دلیل از پدر نیز کتک مفصلی میخورد. هورام پس از این ماجرا، از خانه فرار کرده و به مکتبخانهای پناه میبرد. در آن جا شاگردان بسیاری میبیند که برای آموختن دانش گرد هم آمدهاند. هورام نیز به تحصیل در این مکتبخانه مشغول میشود و در آن جا دربارهی ماجرای فرارش چیزی نمیگوید و خود را کودکی معرفی میکند که به تازگی پدر و مارش را از دست داده و به علت تنهایی به این مکان، پناه آورده است. سالها بعد هورام به درجهی استادی در مکتبخانه نایل میآید، اما یک روز ....