اشک دزد
داستانهای کودکان و نوجوانان / داستانهای تخیلی / داستانهای کودکان (انگلیسی)
روزی اواخر غروب «اشک دزد»، بی سروصدا وارد شهری میشود. اشکدزد نامرئی است و همیشه کیسهای ضدآب پشت خود حمل میکند. به یکباره اشکدزد صدای گریه میشنود. او از بالای درخت، نرم روی پشتِِبام اولین خانه میپرد و خیلی آرام از دودکش پایین میرود؛ او وارد حمام میشود و پسرکی را میبیند که در وان نشسته و گریه میکند. مادرش به او میگوید که گریه نکن وگرنه اشکدزد میآید... پسرک خیره به مادر نگاه میکند و اشکدزد قطره اشک پسرک را برداشته و درون کیسهاش میاندازد و... .