در سایه آرزوها
"مهیا"، دختری زیبا و با استعداد، در نوجوانی مادرش را به علت بیماری سرطان از دست میدهد و پس از مدتی پدرش نیز بر اثر تصادف خانهنشین میشود. مهیا برای امرار معاش و تامین زندگی خود، پدر و دوخواهر کوچکترش به دنبال کار میرود ولی به علت زیباییاش، با تقاضاهای بسیار مواجه میشود و این امر باعث میشود مرتب کارش را عوض کند. مهیا با دیدن آگهی برای کار در منزل و تماس با شمارهی مورد نظر برای کار شبانهروزی خانه را ترک میکند. از آنجا که صاحبخانه مردی جوان و مجرد است و بر میانسال بودن مستخدم تاکید دارد. مهیا با تغییر قیافه به آنجا رفته و به رغم ظاهر زشت و معیوبش با هنرنمایی در کارهای منزل استخدام میشود. وی یک سال در کنار "شروین" به کارهای منزل رسیدگی میکند و در کنار آن به درسهای دانشگاه خود و اوضاع مالی خانواده میپردازد. شبی بنا به اتفاقی ناخواسته شروین چهرهی واقعی او را میبیند و به او دل میبندد. مهیا با اطمینان از پاک بودن شروین یک سال دیگر نیز برای او کار میکند. تا این که روزی "سیروس" ـ پسرعمهی شروین ـ به خانهی آنها میآید و همکلاسی خود، مهیا، را میشناسد. مهیا برای فرار از ماجرای خواستگاری سیروس به او گفته بود که نامزد دارد و حالا سیروس او را نزد شروین میدید. با برملا شدن ماجرا، شروین با این فکر که مهیا قصد فریب او و سوء استفاده از وی را داشته، او را با توهین بسیار از منزل اخراج میکند. مهیا مدتی بیمار شده و سپس در کارگاه خیاطی مشغول به کار میشود. او بعد از مدتی به علت سردردهای بسیار با مراجعه به دکتر متوجهی توموری بدخیم در سرش میشود و مدتی بعد به همین علت پدر و خواهرش را ترک کرده و به مادرش میپیوندد. طبق وصیت او دفترچهی خاطراتش به شروین داده میشود و شروین راز عشق او و علت دروغهایش را میفهمد ولی تنها با مزار او روبهرو میشود. پدر مهیا پس از مدتی میمیرد ولی شروین زندگی دو خواهر مهیا را سامان میبخشد و خود نیز به تنهایی به زندگی ادامه میدهد.