زنان مهتابی، مرد آفتابی: دو مرغ آخر عشق: دو نمایشنامه ایرانی
نمایشنامه فارسی - قرن 14
نمایشنامة «زنان مهتابی، مرد آفتابی» روایت سالکی است که تنها یک روز مانده به عارف شدنش، با پیکر بیجان دختری در حجرهاش مواجه میشود. او جسد دختر را در نیمه شب با خود به رودخانه برده و آن را در آب رها میسازد، اما روز بعد دوباره با جسد دختر در حجرهاش مواجه میشود. دختر در این حال به زبان آمده و داستان زندگی خود را بازمیگوید. او از این که دختر کولی بوده و عاشق شاهزادهای جوان شده است و در نهایت بر اثر سماجت در این عشق لگدکوب اسب شاهزاده شده و جان سپرده سخن میگوید. دو شب دیگر نیز سالک با پیکر بیجان دخترانی مشابه دختر اول و قصة زندگی آنها مواجه میشود و هربار سفرش برای رسیدن به حقیقت به تاخیر میافتد. سرانجام او خطاب مادرش را که سالها پیش مرده بود، میشنود. مادرش از او میخواهد تا با نگاهی عاشقانه؛ به جان بنگرد تا بدینترتیب تمام دختران مهتابی خفته در این سرزمین بیدار شوند. نمایش یاد شده با نگاهی به چهار قصة عطار نیشابوری نگاشته شده و در بیست و یکمین جشنوارة بینالمللی تئاتر فجر در سال 1381 به کارگردانی کوروش زارعی جایزة اول نمایشنامهنویسی را برای چیستا یثربی به ارمغان آورده است. نمایشنامة بعدی کتاب دو مرغ آخر عشق اثر همین نویسنده است.