وقتی به هوش آمدم: خاطرات آزادهی سرفراز رحمتالله (محمود) نیکی
نیکی، رحمتالله، 1345 - خاطرات / جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 - آزادگان - سرگذشتنامه / جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 - آزادگان - خاطرات
داشتم چهره پدر و مادرم را مرور میکردم، یکی از آن نفرات که دورم بود، گفت: امام، آمد عکس امام خمینی را که روی جیب پیراهنم بود، برداشت و یک نفر دیگر آمد دست تو جیب پیراهنم کرد. پول، وصیتنامه و رادیو جیبیام را برداشت. من در اعتراض گفتم: چرا دست تو جیبم میکنی؟ او هم یک سیلی محکم توی گوشم زد. با این سیلی محکم، تعجب کردم، درست نگاه کردم دیدم افراد اطرافم عراقی هستند. آن زمان بود که فهمیدم در اسارت دشمن هستم، دستهایم را با سیم تلفن صحرایی بستند، بلندم کردند، روی برانکارد گذاشتند و داخل گودال کوچکی انداختند...