عدن: فرزند اهریمن
داستانهای فارسی - قرن 14
این کتاب، ماجرایی را در قلب سرزمین «عدن» روایت میکند، جایی که بیش از چند سده گذشته توسط اهورای مقدس و در مبارزههای او این نام را گرفته است. اکنون که قهرمان عدن اهریمن را شکست داده، هیچ خبری از او در دست نیست. عدهای شایعه کردهاند که او مرده و عدهای دیگر امید به برگشتن او دارند. در این میان «ادوارد»، برادر «مینا» که اداره عدن فعلا در دستان اوست، معتقد است باید برای یافتن «آبراهام» و «لئو» دست به کار شوند، اما مینا معتقد است بهترین کار خارج کردن مردم از عدن برای در امان ماندنشان است؛ هرچند ادوارد با او مخالفت میکند، زیرا عدن را یادگار اهورا و پیروانش میداند و حراست از آرمانهای آنها را به عنوان وظیفهای خطیر مینگرد و... .