کفشهای آب نباتی
داستانهای انگلیسی - قرن 20م.
«ین» و دخترانش «رزت» و «آنی» در گوشهای دنج از شهر پاریس، زندگی آرامی را میگذرانند، تا زمانی که «زوزی دولالبا» از راه میرسد و همه چیز را به هم میریزد. او ساحرهای است که قصدش نابودی ین و به دست آوردن آنی است. آنی، فریب مهربانیهای ظاهری زوزی را میخورد و با این کار زندگی خود و خانوادهاش را به خطر میاندازد. ین که متوجه وضع ناگوار موجود شده به مبارزه با ساحره پرداخته و سرانجام با رسوا کردن او، آتی را بازپس گرفته و زوزی را ناچار به فرار میکند. پس از رفتن زوزی، بار دیگر آرمش و خوشبختی به خانواده ین باز میگردد.