این فنجان کی بود؟
در داستان "آبی"، راوی به منزل یکی از دوستانش، که دارای چشمانی آبی است، دعوت شده است. راوی که همواره مراقب حرکات میزبان است میگوید: "نمیتوانم نگاهم را بدزدم. نگاهش آبی آبی است. دارم به آبی نگاهش فکر میکنم. باید میپرسیدم نگاهت را چهطور آبی میکنی؟ آنقدر به چشمهایش نگاه میکنم تا ساکت میشود". پس از چندی میزبان که قصد دارد برای مهمانان فال قهوه بگیرد با مشاهدهی یکی از فنجانهای قهوه پی میبرد که یکی از مهمانان فکر و دلش خیلی مغشوش است و سئوال میکند: این فنجان کی بود؟ این مجموعه دربرگیرندهی 10 داستان کوتاه با این عناوین است: کوکوسبزی؛ توالتشور؛ ختم؛ مهمانی؛ دستها و کفشها؛ ایستگاه اتوبوس؛ آرزو به تختخواب؛ زنگ تلفن؛ و آبی.