روزگاران: کتاب پرستاران
جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 - خاطرات
پرستاران هر چند اسلحه نداشتند و نجنگیدند، خاطراتی از جنگ دارند که گاه به خاطرات جنگ پهلو میزند. در یکی از این خاطرات آمده است، «شور و حالی داشتم که نگو. فقط میخواستم تا آنجا که میشود یک نفر بیشتر زنده بماند. دیگر مهم نبود. هر مجروحی را که شهید میشد فوری بغل میزدیم و میبردیم سردخانه. دکتر و پرستار و رئیس بیمارستان نداشت. همه همین جوری بودند؛ این مجموعه حاوی صد خاطره از این دست است.