گربهها و خروسها (یک قصه آفریقایی)
در روزگاران قدیم، در آفریقا خروسها بر گربهها حکومت میکردند و گربهها هدایا و پیشکشهای فراوانی برای سلطان خروسها میبردند. یک روز سلطان خروسها دستور داد گربهها باید یک توبره به گردن ببندند و مورچهها را از صبح جمع کرده و شب به خروسها تحویل دهند، در غیر این صورت در آتشی که از تاج من تهیه میشود، سوزانده میشوند. گربهها نیز از ترس آتش از او اطاعت میکردند. شبی آتش خانۀ یکی از گربهها تمام شد. مادر رو به بچه گربه کرد و از او خواست پنهانی کمی علف خشک ببرد و از تاج خروس آتش بیاورد. بچه گربه با تلاش بسیار هم نتوانست این کار را انجام دهد. به ناچار با مادرش بازگشت؛ او هم نتوانست از تاج، آتشی تهیه کند. آن دو دریافتند که تاج فقط قرمزرنگ است و آتشی ندارد. پس از این ماجرا تمامی گربهها علیه خروسها طغیان کردند. از آن پس خروسها از گربهها ترسیده و فرار میکنند. داستان مذکور در کتاب حاضر به زبان ترکی بازگو شده است.