قاتل رودخانه تامز
داستانهای انگلیسی - قرن 20م.
خورشید با پرتوهای قرمز و نارنجی رنگش که صفوف ساختمانهای قدیمی رو سرخ فام و برافروخته نشان میداد، بر فراز لندن غروب میکرد. یک روز گرم دیگه بود. یکی از طولانیترین دورههای هوای گرم که شهر در ده سال گذشته به خودش دیده بود. خیابان، با ترافیک بعد از تعطیلی مشاغل، شلوغ بود و رانندگان سعی میکردند که هر چه سریعتر به خونه برسند. به باغچههای سایه دار و خنکشون. کوچه پر از عابران پیادهای بود که مشتاقانه به شامی دلپذیر در یکی از رستورانهای فراوان لندن یا قهوهخانهها و غذای فوری نگاه میکردند.