خداحافظ اینگرید برگمن
داستانهای فارسی - قرن 14
در این رمان دختر جوان و زیبایی است که به گفته خانوادهاش عقل درست و حسابی ندارد چون به خواستگارهایش جواب رد میدهد؛ اما این بار که خواستگار برایش میآید، اوضاع فرق میکند... او باید جوابی قانعکنندهای برای رد کردنش داشته باشد. روزها میگذرد تا اینکه او پسری بهنام «مهیار» را که در یک پیتزافروشی کار میکند میبیند و با همان نگاه اول عاشق او میشود؛ مهیار که متوجه شده، سعی میکند از «هلیا» فاصله بگیرد اما ... .