تنها در سامسون
داستانهای فارسی - قرن 14
یک لحظه در انتهای دریا، همان نقطه اتصالش با آسمان، رؤیاها و آرزوهایم را میبینم. چه کارها که نکرده بودم برای طی کردن مسیر رسیدن به آنها؛ حالا که نصف بیشتر راه را طی کرده بودم، چطور باید فراموششان کنم؟ همه زندگی من و معنای زندگیام، اهدافم بودند و اینکه در واقعیت، مشکلی با دانشگاه نداشتم. مشکل من، درسم نبود، مشکل من آن دخترک لعنتی بود.