مسافر نامعلوم
داستانهای فارسی - قرن 14
نویسنده در این رمان، تلاش دارد تا عشق و خوبیها را در ابعاد مختلف به نمایش بگذارد و تکامل عشق را در رفاقت میان دو دوست جستوجو کند. داستان از زبان پسری بهنام «مسلم» روایت میشود که در یک خانواده 12نفری زندگی میکردند. او در هر روستایی در دامنه جنگل سرسبز «فندقلو» در استان اردبیل با نام «دورجین»، متولد شده است. پس از گذشت مدتی آنها بهخاطر شغل پدرش به سمنان نقلِمکان میکنند و برای تحصیل در دوره ابتدایی مجددا به اردبیل بازمیگردند. آنها در همسایگیشان با خانواده «آقای محمدی» آشنا میشوند که پسری بهنام «آرمین» دارد و... .