افسانههای آفریقای شرقی
"خرد عقل" داستان جوان ثروتمندی است که از سه حکیم، سه پند مختلف میشنود و آن اینکه: همیشه رازهایت را نزد خودت نگهدار و به عزیزترین کس خود، حتی به همسرت هم نگو ـ هرگاه دلت خواست در رودخانهای آبتنی کنی، سعی کن به سمت پایینتر رودخانه بروی، درست جایی که درواقع آب رودخانه کثیفتر است. سوم آن که هرگاه به جمعی رسیدی که با یکدیگر جر و بحث میکردند، ابدا خود را داخل نکن، فقط به حرفهای آنان با دقت گوش کن تا خوب بفهمی که دربارهی چه موضوعی با هم بحث میکنند، بعد هم راه خودت را بگیر و برو. جوان برای به دست آوردن این سه پند تمام دارایی خویش را به سه حکیم بخشید و چون دیگر مالی نداشت، راهی سفر شد. در راه متوجهی مردی شد که در حال جر و بحث شدیدی بودند. جوان به یاد پند حکیم سوم افتاد و با دقت به حرفهای آنها گوش داد. وی متوجه شد جدال بر سر جنازهی مرد عربی است که در آن قبیله مرده و چون مردم قبیله معتقدند اگر کسی او را دفن کند باید تمام اموالش را صاحب شود اما لعن و نفرین بعدی بر او فرود آمده و همهی قبیله را دربرمیگیرد دچار مشکل شدهاند. جوان پیش میرود و قبول میکند تا مرد عرب را دفن کرده، دارایی او را صاحب شده و برای همیشه از آن مکان دور شود تا لعن و عذاب قبیله را در خود نگیرد. جوان ثروتمند راه خویش را دوباره در پیش میگیرد و اینبار نیز بنابر توصیهی حکیم دوم در کثیفترین جای رود، شست و شو میکند و با وجودی که پولهایش در ساحل بوده در امان میماند چون کسی به آن منطقه نمیآمده است. اما به دلیل این که جوان پند حکیم اول را به خوبی به کار نمیبندد راز ثروتمند شدن دوبارهاش را با همسرش درمیان میگذارد، تمام مردم به موضوع پی برده و خانوادهی مرد عرب به سراغش آمده و تمام اموال وی را با خود میبرند. مجموعهی پیش رو، حاوی داستانهای کوتاهی است مربوط به سرزمین پر راز شرق قارهی آفریقا. این مجموعه نمایانگر بخشهایی از آداب، رسوم، و سنتهایی است که چه در دورههای پیشین و چه اکنون در این پهنهی افسونساز، ولی بیبخت و بییاور، همواره رواج داشته است. از جملهی این داستانها میتوان به خرد عقل، زن پنیرفروش، مسابقهی بزرگ، داستان بیپایان، مسافران و شیر، خرگوش زیرک صحرایی، و جنگجوی دلیر اشاره کرد.