زنی که قمار شد
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب «زنی که قمار شد» به قلم «آرام شهنواز»، داستان زنی را به تصویر میکشد که زندگی، سختیهای بسیاری برای او رقم زده و حتی از سوی فرزندانش نیز مورد آزار و اذیت قرار گرفته است... . در بخشی از کتاب «زنی که قمار شد» میخوانیم: «گریه فخری منو به گریه انداخت، انگار بگی نگی مادرم فهمیده بود چی شده. آروم گریه میکرد. وسط گریه رو کرد به فخرالسادات و گفت: دختر من با خداست، آبرو داره، بچههاش از عزت هستن، هر سهشون. حاجی میگفت، همیشه میگفت: دخترم باغیرت و ناموسه، نون حلال بهش خوروندم...».