جبرئیل و دریا
فیلمنامه فارسی - قرن 14
«پیرمحمد» در زابل ساز قیچک میزد. او برای جشنوارة موسیقی که قرار بود به مناسبت میلاد امام زمان (عج) در تهران برگزار شود دعوت شده بود. او باید ظرف ده روز خود را برای مسابقه آماده میکرد، اما بر اثر اتفاقی دست او میشکند و پسرش «جبرئیل» بعد از آموزش کوتاهمدت توسط پیرمحمد عازم تهران میشود. در مسیر حرکت به سوی تهران، او با یک جانباز و دختری فالفروش به نام «مارال» آشنا میشود. مرغ عشق مارال فرار میکند و جبرئیل برای گرفتن مرغ عشق مارال تلاش میکند، اما موفق نمیشود. مارال غمگین به خانه میرود. جبرئیل از قطار جا میماند و برای یافتن کلبة مارال و کمک به او راه میافتد و درگیر ماجراهایی میشود که در این فیلمنامه به تصویر کشیده شده است.